ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در بین راه و شهر شام
سوخـت مرا آه، خط به خـطِ مقـاتـل چـشم تر آوردهام، دو شـاهدِ عـادل! شام اسارت کجا و شـمـسۀ عصمت شـاه عـوالـم کـجـا و بـنـد ســلاســل روضۀ پـوشـیده را مخـواه کـنم بـاز نـاقـۀ عـریـان و منـزل از پی منزل پس چه شد آن دستها که طفل سه ساله با مـدد او نـشـسـتـه بـود به مـحـمـل ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟ لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل! پای همان نیزهای که رأس حسین است ذبـح کـنـیـدم که خـوانـد آیـۀ بـسـمـل ریخت بر آن سر یزیدِ مست، شرابی بـشـکـنـد آن دسـتهـای نـامـتـعـادل آه از آن بــازهای که زادۀ نـیـرنـگ صفـحۀ شـطـرنج را گـذاشـت مقابل جـام تهی بود کاش سـاغـرِ جـسـمـم از چـه نــمـردیـم مــا ز بــزم اراذل از چه نـمردیم ما که پیـش ابالفـضل حرف کـنـیزی زدند، ای دل غافـل! سر زند از شام تیـره صبح سـپـیدی مـنـتـقـمِ قــوم بـسـتـه اسـت حـمـایـل تـا نـشـده دیــرتـر بـخــواه فــرج را پیک اجل چون رسد چه جای وعجّل |